بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

...و عباس مهرزاد به سوی خدارفت

 

 

20-25.jpg

بعضی وقتها هضم کردن بعضی خبرها برای آدم خیلی سخت می شود، مخصوصاً اگر آن خبر، خبر مرگ عزیزی باشد که وجودش برایت نماد دلسوزی و مردانگی و بزرگواری باشد، مردی که یک عمر وقت خود را صرف تربیت جوانان این آب و خاک کرده باشد و چون پدری دلسوز برای تک تک فرزندانش، پدری کرده باشد و عشق ورزیده باشد... مردی که شرافت و انسانیت در وجودش ریشه داشت و حتی اخم و تخم هایش برایت شیرین بود چرا که با تمام وجودت حس می کردی که چون پدری مهربان آرزوی موفقیت تو را دارد و الحق و والانصاف که شغل انبیاء الهی شایسته چنین مرد بزرگ و باکمالاتی بود....

هنوز نصیحت های پدرانه اش در خاطرم مانده است، هنوز جدیت و پشتکار او را در تربیت دانش آموزان مدرسه از یاد نبرده ام، هیچگاه آنروز را که به خاطر شیطنت های نوجوانی ام از کلاس اخراج شدم و دست برقضا اخراجم از کلاس با حضور سرزده او همراه شد را از یاد نمی برم، همان روزی که با چشمهای مهربانش به من نگاهی انداخت و با آن لحن پدرانه و دلسوزانه اش به من خندید و گفت : من خجالت می کشم دست روی تو بلند کنم، آخر تو بزرگتر از منی!!! ولی نه، همان روز می خواستم تو را ببوسم و بگویم بزرگی زیبنده وجود توست! بزرگی را در تو می توان تفسیر کرد! معنای بزرگی را باید از معلم متواضع و و دلسوزی چون تو آموخت... بزرگی به انصاف و کرم و منش است که همانا دررفتار و گفتار و کردار تو جلوه می کند...

از صبح که این خبر را شنیدم با خودم آرزو می کردم که این خبر واقعیت نداشته باشد، خودم را فریب می دادم که لابد این هم مثل همه خبرهایی است که یک کلاغ را چهل کلاغ می کنند!!! از لحظه شنیدن این خبر تا به حال تمام خاطرات دوران مدرسه ام از جلوی چشمانم رد شده است... خنده ها، اخم ها، فریادها، تلخی ها، شیرینی ها و همه و همه.... و با خود فکر میکنم که آیا کسی در بادرود هست که در دو دهه اخیر به سروسامانی رسیده باشد و از لطف و بزرگواری و دلسوزی این مرد بزرگ بی نصیب مانده باشد؟؟؟

و آری، انگار گلچین روزگار، گلی دیگر را از میان ما چید و بازهم بنده ای از بندگان خوب خدا جمع ما را ترک کرد... عباس مهرزاد معلم مهربان و صمیمی و دلسوز همه بچه های بادرود، به سوی خدا پرواز کرد... و جای چنین انسانی بی شک جنه الرضوان خداوند است و او رفت تا قدر انسانهایی که پیشمان هستند را بیشتر بدانیم و ایمان بیاوریم که کاروان مرگ روزی از منزل ما هم عبور خواهد کرد و همه ما باید آماده رفتن به منزلگاه ابدی مان باشیم...

به روح پاک این مرد بزرگ درود و صلوات می فرستم و به خانواده محترم و معزز این معلم فداکار و دوست داشتنی و تمام شهروندان بادرودی، رحلت جانکاه وناگهانی این پدر مهربان را تسلیت می گویم. 

منبع:وبلاگ کویر بادرود 

مراسم گرامیداشت یاد وخاطره این انسان شریف امروز دوشنبه اول آذر از ساعت 30/1 الی 30/3 ومراسم شب هفت وی روز پنج شنبه همین هفته از ساعت 30/7 الی 9 شب در حسینیه مرکز شهر بادرود برگزار می شود 

عباس مهرزاد در یک نگاه 

عباسعلی مهرزاد ۵۹ساله در طول 30 سال خدمت صادقانه در اداره آموزش وپرورش از بدو ورود به این ارگان به عنوان معاون یا رئیس مدارس ابتدائی تا دبیرستان را در شهر بادرود عهده داربود .وی مردی متواضع ،فروتن ومدیری کارآمد وجسور بود .بعد از دوران بازنشستگی بنا به دعوت هیئت موسس به جرگه اعضای هیئت موسس دانشگاه آزاد بادرود درآمد وخدمات قابل شایانی را در راه اندازی این مرکز علمی به منصه ظهور رسانید.مهرزاد رئیس شورای حل اختلاف بادرود نیز بود ونقش موثر وکارآمدی را در این نهاد مردمی ایفاء می نمود . 

وی در صبح روز یکشنبه 30 آبان در حالیکه با موتور سیکلت در مسیر بلوار استاد مطهری تردد می نمود،ماشین پژو که از پشت سر در حرکت بود با وی برخورد وبر اثر جراحات وارده ومرگ مغزی جان به جانان تسلیم نمود.روحش شاد ویادش پررهرو باد

نظرات 5 + ارسال نظر
دفترفنی ایده آل سیستم ده آباد دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ق.ظ

خاندان محترم مهرزاد و بنایی
مصیبت وارده راتسلیت عرض نموده ، ما را در غم خود شریک بدانید.

نوریان دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ق.ظ

خداوند روح اورا با ائمه اطهار مشهور گرداند .انسانی نیک وشریف بود

محمد دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

آری بازگشت همه به سوی اوست !!!
اما یک نکته بسیار حائز اهمیت اینکه در مجلس ختم مرحوم مغفور عباسعلی مهرزاد که تقریباً بیش از چندین هزار نفر شرکت کرده بودند و بنده حقیر نیز از ابتدا تا انتهای مجلس که تقریباً 2 ساعت ادامه داشت ، حضور داشتم و همه شاهد بودیم که : همه ی کسانی که در این مجلس دستشان به میکروفن و بلند گو رسید از جمله مجری ، قاری قرآن ، مداح و واعظ محترم از هر دری و هر دُرّی گفتند و گفتند !! غافل از آنکه آیا لازم و ضروری نبود در این مجلس این چنینی حداقل 10 دقیقه و یا به اندازه چند جمله کوتاه به این چند هزار نفر شرکت کننده توصیه و یاد آوری و انذار می شد که ایها الناس چشمتان را یا چشممان را باز کنیم و در رانندگی و عبور و مرور رعایت احتیاط را بنماییم و با این سرعت های بالا عزیزی را به دیار ابد نفرستیم و خانواده هایی را داغدار نکنیم ! بیاییم برای نیم ساعت فکر کنیم و خودمان را به جای بازماندگان این عزیز قرار دهیم و یا خودمان را به جای مقصر واقعه بپنداریم و لحظاتی با وجدان خودمان خلوت کنیم !....... راستی چه حالتی داریم ؟
آیا این مجالس پند و اندز است برای چی؟ برای اینکه همه بدانیم رفتنی هستیم ؟ نه ! همه می دانیم می میریم اما نه اینکه به خاطر غفلت و بی توجهی و بی احتیاطی دیگران !
خلاصه : تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل ....

پرسنل بادرودی شرکت سایپا کاشان شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ

این مصیبت را به خانواده محترم مهرزاد به ویژه فرزند برومندش ، مهندس رضا مهرزاد تسلیت می گوئیم.

ف-مهرزاد یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ب.ظ

اکنون تو با مرگ رفتی و من به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر می شوم .
با تشکر از تمام عزیزانی که در این لحظات سخت همراه ما بودند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد