بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

گزارش دوچرخه سواری کویر

روزنامه مردم نو 4/2/89 

بادرود-سرزمین مهر ومیترا 

سعید رسولی 

 سرشته شد چو گل ما زآب وخاک وباد
میان باد نشستیم هرچه باداباد
سرای مهر ومحبت همیشه باد آباد  

لذت دوچرخه‌سواری از زنجان تا مشهد درکویرسمنان را هنوزفراموش نکرده بودم که به اصرار یکی از دوستان وتماس ودعوت آقای سعید علیزاده ساعت 6 صبح پنجشنبه 26 فروردین سرقرار حاضر شدیم وبعد از احوالپرسی با دوستان و پیشکسوتان، آقایان حاج فتح‌ا... بهرامعلیان وآقای آپرا وسرکارخانمها مهناز مقدم و تاران وآقای سیاوش انصاری به مدیریت آقای آپرا به طرف کاشان حرکت وساعت 8 در ساوه بعد از صرف صبحانه به حرکت ادامه داده و با کمی اشتباه، در مسیر 42 کیلومتری کاشان، در کنار روستای مشهد اردهال در پای کوهی، گنبد و بارگاهی خوش‌منظره با کاشیکاری طلایی و گلدسته‌های آبی‌رنگ، خود‌نمایی می‌کرد که آن را بارگاه سلطان علی بن محمد باقر (ع) می‌گویند. مراسم مشهور قالیشویان در همین امامزاده هرساله برگزار می‌گردد. انگار دعوت شده بودیم در جوار امامزاده بر سر مزار شاعر ونقاش معاصر شعر نوی ایران سهراب سپهری(روحش شاد) فاتحه بخوانیم. پس از آن دوباره به راه ادامه دادیم.
ساعت 2بعدازظهر برای صرف نهار در یکی از پارکهای کاشان اتراق کردیم و سفر خود را به بادرود، سرزمین مهر و میترا ادامه دادیم. با قرار قبلی که خانم تاران با آقای صولتیان داشتند ساعت 4 و 30 دقیقه میزبانان منتظر را در امامزاده آقا علی عباس برادر امام رضا (ع) دیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی به دستور سرپرست برنامه، حاج عباس صولتیان، سریعاً کوله‌ها را در وانت مزدا جاسازی کردیم و ماشینهای خودمان را در امامزاده گذاشته و پیاده‌روی را با سرعت حداقل 8کیلومتر درساعت به طرف بیابان شروع کردیم. سرپرست برنامه از آمادگی همراهانمان متعجب شده بود. چای آتشی وگرم را که از قبل توسط دوستان دیگر سرپرست آماده شده بود، در دل بیابان حدود ساعت 19 و 30 دقیقه نوشیدیم.
کم‌کم شفق نمایان بود و عروس جهان، خورشید کویر، قصد خداحافظی را داشت و ما بر سرعتمان افزوده بودیم و در آخر کار شروع به دویدن در مسیر کویری کرده بودیم. هوا کم‌کمک تاریک می‌شد و دلاور سیاهی‌ها بر سرزمین کویر نورافشانی می‌کرد، گویی نورمنعکس شده از یار دور خود، خورشید خانم را به ما ارزانی می‌کرد تا در سیاهی کویر به مقصد خود که قلعه کرشاهی بود برسیم. اواخر پیاده‌روی دوستان کویری که با ماشین مزدا ما را اسکورت می‌کردند در بلندیهای کویر آتشی روشن کرده بودند که ما ره به ناکجاآباد نبریم وخستگی پیاده‌روی 27کیلومتر در دل وجانمان نماند. شب کویر، گویی در گوشت زمزمه تنهایی و وزن سکوت را می‌خواند تو باید می‌رفتی. ناخودآگاه یاد شاعر مرحوم سپهری افتادم:
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
گرمی لانه لک‌لک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در بوستان گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
......
باقی مسیر را که حدود سه کیلومتر بود به فرموده سرپرست برنامه با ماشین طی کرده و به قلعه کرشاهای رسیدیم.
قلعه کرشاهای در موقعیت جغرافیایی 55/33 درجه شمالی و 06/52 درجه شرقی، واقع در جنوب کویر بندریگ، شمال شهرستان ابوزیدآباد و در نزدیکی ارتفاعات کوه یخ آب، در استان اصفهان قرار دارد.
این قلعه از خشت و گل ساخته شده و هم اکنون از آثار بر جای مانده از زمان قاجار است. این قلعه یکی از قلعه‌های مهم سردار حسین کاشی یکی از راهزنان و یاغیان دوره رضاخان بوده و هنوز آثار گلوله‌های توپ در نبرد نیروهای دولتی و نیروهای سردار حسین کاشی در این قلعه بر جای مانده است.
درمحوطه قلعه نهرآبی و استخری، سفره‌ای توسط خانمهای میزبان برنامه چیده شده که ما را پذیرا شد وآتش افروخته میزبان وهمراهان او خستگی ما را بدرکرد و ما با خوردن شام لذیذ شکوه کویر را نظاره‌گر شدیم. این آسودگی خیال را مرهون خانمهای میزبان برنامه بودیم که زحمات زیادی را تحمل کرده بودند. آخرین ساعات برنامه باز با آوازهای ترکی آقای آپرا در هم آمیخت و دوستان ما را سر ذوق وشوق آورد. توضیحات آقای صولتیان در مورد گویش محلی که به فارسی اصیل یا همان فارسی دری معروف است تا ساعت 12شب ادامه داشت.
کویرها، جاذبه خاص خود را دارند واین مناطق بی روح که معیارهای انسانی را به تمسخر گرفته‌اند، اثرعظیمی بر مشاهدات و تفکرات می‌گذارند. دنیایی که ما در جستجویش بودیم به سان ستاره‌ای تنها، بی‌حرکت و رها از هرگونه مسائل گذرا، فراسوی مرگ و زندگی قرار دارند. برای کسانی که با او بیگانه‌اند مفهومی جز بیم و هراس ندارد و در قلب کسی که با زیباییها و هراسهایش آشنا شده، شوق غیرقابل تسکین برای بازگشت دوباره جا داده است. کویر، کسی را که یک بار گرفتار افسونش شده باشد رها نمی‌کند.
کویر هرچند در سکوت وبرهوت خود اسرار بسیاری را پنهان نموده و بسیاری از وقایع تلخ و شیرین تاریخ این سرزمین را در دل خود جای داده است اما هنوز هم با پیشرفتهای سریع جهان ، صدای زنگ اشتران و آرامش خاطر خستگانی که در پناه آب انباری و یا کاروانسرایی اتراق نموده‌اند در جای جای کویر مترنم است. (حسین نقدی بادی، مولف کتاب یادمان کویر بادرود)
در کویر بیرون از دیوار خانه، پشت حصار ده، دیگر، هیچ نیست. صحرای بی‌کرانه‌ عدم است؛ خوابگاه مرگ و جولانگاه هول، راه ، تنها به سوی آسمان باز است !…
آسمان، کشور سبز آرزوها، چشمه‌ مواج و زلال نوازشها، امیدها و …..انتظار! انتظار ! …سرزمین آزادی، نجات، جایگاه بودن و زیستن، آغوش خوشبختی، نزهتگه ارواح پاک، فرشتگان معصوم ، میعادگاه انسانهای خوب؛ از آن پس که از این زندان خاکی و زندگی رنج و بند و شکنجه گاه و درد، با دستهای مهربان مرگ ، نجات یابند.
شب کویر، این موجود زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آنچه می‌شناسند شب دیگری است، شبی است که از بامداد آغاز می‌شود شب کویر به وصف نمی‌آید.
آرامش شب که بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد ـ آرامشی که در شهر از نیمه شب، درهم ریخته و شکسته می‌آید و پریشان و ناپایدار ـ روز زشت و بی‌رحم و گذران و خفه کویر می‌میرد و نسیم سرد و دل‌انگیز غروب ، آغاز شب را خبر می‌دهد.
صبح زود با صدای صلاه آقای فروزاد همه بیدار شدیم و بعد از نماز صبح و خوردن صبحانه گشت وگذاری در درون قلعه داشتیم و دوباره سوار بر ماشینها شدیم و 9صبح جمعه به تپه‌های شنی کویر رسیدیم.
آنچه در کویر زیبا می‌روید، خیال است ! این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می‌کند. می‌بالد و گل می‌افشاند و گلهای خیال ! گلهایی همچون قاصدک، آبی و سبز و کبود و عسلی، هر یک به رنگ آفریدگارش، به رنگ انسان خیال‌پرداز و نیز به رنگ آنچه که قاصدک به سویش پر می‌کشد و به رویش می‌نشیند. کویر انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات. در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم؛ در کویر خدا حضور دارد.
دوستان با علاقه خاصی کفشها را از پا درآورده و بر روی ماسه‌ها قدم گذاشتند، همان ذات طبیعی کودکانه که آن را در درون خود پنهان نموده‌ایم. سختی راه رفتن برروی تپه‌های شنی مرا یاد مردمان کویر انداخت که چگونه در این مسیر بی‌هیچ گله وشکایتی رفت و آمد می‌کنند و ما غرق در خودخواهیهای ماشینی هرروزه سرزمین خود را به سوی کویری شدن بیشتر، هدایت می‌کنیم. تنها حصار دور کویر، تاغهای گز و نیهای کویر می‌باشند که ملتمسانه شنهای روان را از پیشروی باز می‌دارند اما چه تلاش سختی است.
تاساعت 10 و 30 دقیقه در کویر پیاده‌روی کرده و با دیدن کاروان شترهای بی‌ساربان و بچه‌شتر‌ها با نفر‌برهای بیابانی که در صبر و طاقت زبانزد هستند، خداحافظی کرده وسواربر ماشین به امامزاده آقا علی عباس برگشتیم.
نوبت به بازدید از دیگر شگفتی محل، به نام رودخانه خشک رسیده بود. وقتی برای اولین بار به این آبراهه خشک می‌نگری، خروجی قضیه را متصور می‌شوی که با چه شتابی رگبارها وسیلابهای کویر، خراشی عمیق در چهره صاف کویر می‌گذارند تا دره‌هایی به ارتفاع حدوداً 100متری به وجود آید که فرسایش یافته و چهره‌ای نو در این منطقه بگیرد. صعود از دیواره‌های طرفین رودخانه توسط بعضی از اعضا گروه ما را تا ساعت یک به خود سرگرم کرد.
پس از بازدید رودخانه خشک در مسیر کنار نهرآبی، سفره ناهار با لوبیا پلوی خوشمزه میزبان وسبزیهای لطیف باغچه آقای محمودی به ما انرژی بخشید.
نوبتی هم باشد نوبت بازدید از نگین کویر یعنی روستای ابیانه بود که با همراهی آقای صولتیان و توضیحات وی، به روستای دیرینه و سنتی که به ماسوله کویر مشهور است، رفتیم. ویژگیهای منحصربه فرد آن به اعتبار معماری بومی و بناهای تاریخی پرتنوعش از روستاهای استثنایی ایران است. درباغهای مصفای زردآلو، گردو و....گشتیم و ساعت 17 و 30 دقیقه به بادرود رفتیم.
جناب محمودی ما را میهمان شام آخر کردند. آش محلی خانم محمودیان وخانم صولتیان که خیلی خوشمزه و در اجاقهای گلی پخته شده بود، بر روی سکوی خانه‌باغ آقای محمودی به همراه چای خیلی چسبید. میزبانان وسایل را چنان جور کرده بودند که انگار فضای خانه خودمان است. آقای صولتیان بر روی صفحه سنگی اجاق که از کویر به یادگار آورده بود با دمبه گوسفند، نیمرو درست می‌کرد که مزه آن هنوز هم زیر زبانم است و املتهای خانمهای میزبان سبب دلبستگی بیشتر ما به مردمان این منطقه و ایمان به خلوص و میهمان‌نوازی کویریان شده بود که یکی دیگر از روابط انسانی ناگسستنی را رقم زد.
ما شب به یاد ماندنی را در خانه آقای محمودیان به صبح رساندیم و با بدرقه آقایان صولتیان و محمودی به سمت زنجان رهسپار شدیم وساعت 13 و 30 دقیقه دقیقه به شهرمان رسیدیم.
در آخر ذکر این مطلب را ادای وظیفه می‌دانم که از تک‌تک آقایان عباس صولتیان،عباس علی اعرابی،احمد فروزاد، مجتبی اکبری وآقای محمودی، همسر و خانواده آقایان وتنی چند از خانمهای ورزشکار که نام آنها را در ذهن ندارم، یادآوری کنم که در این برنامه چنان محبتی در حق گروه میهمان کردند که بر دلهای ما اثری ماندگار حکاکی کرد. زنده‌باد مردان وزنان شیر پاک خورده دیار کویر که رسم انسان‌دوستی و میهمان‌نوازی را در دل برهوت کویر آموزش می‌دهند وتدریس میزبانی می‌کنند.
احسان هنری نیست به امید تلافی، نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد