بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

شب چله (یلدا) دربادرود

 بلندترین شب سال دربادرود 

 

در گویش بادرودی به شب یلدا «شَوِ چِلَه» می گویند.ازرسومات این سرزمین در بلند ترین شب سال بدین گونه است ،دیدار کلیه ی اعضای خانواده از بزرگ فامیل به گونه ای که پس از صرف شام تمام بستگان دسته دسته به خانه پیرترین مرد یا زن فامیل می روند ودر حالیکه پدر یا مادربزرگ بر بالاترین جای کرسی تکیه زده وبترتیب سن مابقی دور تادور کرسی حلقه می زنند.از رسومات شب یلدا می توان به نوع غذاها وتنقلات این شب که بااصطلاح محلی «شَوچٍره»می گویند اشاره کرد.

-پخت وتناول 7 میوه که در زیر خاک بعمل آمده باشد مثل شلغم ،چغندر،ترب سیاه،پیاز،هویج.سیب زمینی معمولأ در خانواده ها معمول است وعقیده براین دارند که همانگونه که این میوه ها ومحصولات در زیر خاک سرد مقاومند پس خوردن آنها استحکام بین فامیل وبستگان را بیشتر می کند .در شب چله بزرگ، وجود هندوانه وانار بر سر سفره شب یلدا از ضروریات است.انار که محصول شاخص بادرود است بصورت خاصی تزئین یافته وبعنوان سرآمد میوه های شب یلدا بر مرکز کرسی قرار می گیرد. بادرودیها به سرخ گونه ی رنگ انار وهندوانه اعتقاد عجیبی دارند وبر این رسم پایبندند که رنگ سرخ گرمی کانون خانواده رادر پی دارد .در این شب بزرگ سال تمام بستگان بایستی در زیر کرسی بدور پدربزرگ جمع شده وتا دیر وقت به قصه های  پیرترین عضو خانواده گوش فرا دهند.  

  

-خانم  خانه در تنور محل پخت نان ،در نزدیک ترین خانه محله به پخت آشهای مخصوص ومحلی در دیزیهای گلی می پردازد که این غذای مخصوص در صبح روز اول دی در مجمع مسی قرار گرفته برروی کرسی ریخته شده وافراد خانواده به خوردن آن مشغول می شوند .معمولأ در شب یلدا بیشتر پخت نوعی آش ارزن ،جو ویا نوعی آش با ماش وکدوی محلی مرسوم است.

-خوردن انجیر خشک،برگ زردآلو ،پسته وبادام وگردو،انواع تخمه نیز جزء تناولات شب یلداست.

در این شب همکاری اعضای خانواده برای پخت غذای مخصوص این دیار بنام «قلییه»(قورمه) که با گوشت بره تهیه ودر ظروف مخصوص سفالی نگهداری می شود،از رسوم قابل تأمل است .در برخی از خانواده ها مردان خانه به خواندن دوبیتی های محلی همراه با نوای دل انگیز نی ویا ساز محلی نیز می پردازند

مرگ گونه نادر کاراکال در بادرود

مرگ فجیع کاراکال در بادرود

   
 
 یک قلاده کاراکال در نزدیکی چاه آبی از توابع بادرود ، مورد حمله چوپانان محلی و سگ های گله قرار گرفت و در حالی که به بالای درخت پناه برده بود، از پای درآمده و توسط سگ های گله کشته شد. این در حالی است که تمام این مراحل توسط چوپان ها هدایت و فیلم برداری شد.


     عبدالعظیم شکاری مسئول انجمن حافظان محیط زیست بخش بادرود با اعلام این مطلب گفت : در روز شنبه ساعت 3 بعد از ظهر یک قلاده کاراکال  که قصد نزدیک شدن به یک گله گوسفند در نزدیکی چاه جهان شاه در روستای ده آباد از توابع بادرود را داشته که توسط سگ های گله و چوپانان محاصره شده و برای نجات جان خود به بالای درخت گز  رفته و بعد از تنگ شدن حلقه محاصره توسط سگ ها و چوپانان، به نیت فرار  خود را از بالا به پایین پرت کرده که با هدایت چوپان ها توسط سگ ها زخمی و سپس کشته می شود و کلیه این مراحل توسط یکی از چوپانان با یک گوشی تلفن همراه  فیلمبرداری شده و بعد از اینکه خبر در سطح منطقه  پخش گردید ، این فیلم توسط عباس صولتیان، مدیرعامل انجمن حافظان محیط زیست بادرود ، ضبط و جهت پاسخگویی برای مسئولان محیط زیست کشور ارسال شده است.

    شکاری با اشاره به بخشی از پرسشهای فعالان محلی محیط زیست از مدیران سازمان محیط زیست و مسئولان استانی این سازمان گفت: بادرود به عنوان زیستگاه گربه سانان بیابان مرکزی ایران که دارای انواع گربه سان از قبیل کاراکال ،گربه وحشی ، یوز آسیایی ، گرگ ، کفتار و ... بوده و با توجه به پیگیری مسئول انجمن حافظان محیط زیست بادرود و شورای شهر بادرود در رابطه با منطقه حفاظت شده تاکنون اقدام اساسی صورت نگرفته است و آیا وقت آن نرسیده است که منطقه را حفاظت شده اعلام کنیم تا مرهمی برای این دوستدارن محیط زیست  باشد؟  

 

    وی ادامه داد: آیا موقع آن نشده که به جای برگزاری انواع سمینار و جشنواره در رابطه با حیات وحش در شهر تهران و مراکز استانها، با برگزاری کلاس های آموزشی، توجیهی به جوامع بومی محلی، آن ها را آموزش داده تا دیگر حوادث اینچنینی را شاهد نبوده و مقداری از سرانه های زیست محیطی را برای این مناطق محروم هزینه کنیم تا بتوانیم با فرهنگ سازی این حق زندگی را برای حیات وحش ایران ادا کنیم؟

    مسئول انجمن حافظان محیط زیست بادرود با اشاره به فعالیتهای این سازمان مردم نهاد در مسیر آگاهی بخشی و فرهنگسازی گفت: برگزاری انواع همایش ها و سمینارهای عملی زیست محیطی که تعداد آن در طول  دوسال گذشته به دهها مورد رسیده از جمله برگزاری انواع همایش های کویرنوردی و بیابان نوردی در کویر بادرود که با شعار حمایت از گربه سانان صورت گرفته بخشی از اقدامات ما بوده که البته   تاکنون با  هیچ  حمایتی از طرف ارگان های مربوطه هم روبرو نبوده است و این انجمن بارها خطر انقراض این گربه سانان کمیاب و در معرض انقراض ( یوز ایرانی ، کاراکال ، گربه شنی و ... ) را در وبلاگ خود  یادآوری کرده ولی متاسفانه  پاسخی دریافت نشده است.

    شکاری همچنین خواستار حمایت جدی دولت از اقدامات فرهنگی و توانمندسازی جوامع محلی به منظور شناخت ارزشهای محیط زیست منطقه شد

شعر شب یلدا به گویش بادرودی

شعر شب یلدا 

این شعر زیبا که سروده ذبیح الله صولتیان است برای شب یلدا به گویش بادرودی سروده شده است .انتظار میرود برای حفظ این گویش تاریخی که ریشه در پارسی اشکانی دارد ،همشهریان عزیز پیامک شب یلدای خود را برای همشهریان در سراسر کشور از این شعر انتخاب نمایند.  

 

بَوِز بَمِه شَووِ گٌوردو- بورج قَوس آخَر واوو - اَنار رو اٌومبِد بَرتو -ای اَندینم 

 

 تو آرتوو - راسی اَندینَت آگیتَه؟ -تیشکءِد اِشمارِءد کَردَه ؟-ایشَه شَووِ  

 

چِلِه هَه - نین شَوو مٌوارَک تَه  

 

معنی: 

بدو که شب بزرگ سال آمد- ماه پائیز به آخر رسید- از توی انبار انارها را دربیاور- یک هندوانه را پاره وقاچ کن -راستی هندوانه خریدی؟ - جوجه هاتو شمردی؟ - امشب شب یلداست -این شب بر شما مبارک باشد.

در باب روجنامه دور وجینون

اَم وٌوت   اَشووٌت

معرفت در گرانیست به هرکس ندهند

اَم ووت : روجنامه دء د آرخوندَه؟

اَشووت: نوچ، کٌدوم روجنامَه؟

اَم ووت : اَوجن اِسمِش مَهرِِفَته

اشووت: مگه چیچیش بَلویساوٌوئه؟

اَم ووت: هرکین آرِش خوندَء اَشوو پیف

اَشووت :خاب مَثَلَن چیچیش بَنویساوٌوئه؟

اَمووت : بَشنِوِشتَه بانی جَشنواره اَنار دِء ،عضو سابق شوورای شهر، بِئدَه که با عَناصٌر تاغوت رابطه داره و هَدفِش اَز نین که چَن ساله جَشن اَگیره اَشییه اِسم نیمین زَندَه واکِرَه وَ نین میرَه رو نین جَشنِئدِه بَشجِدَه وبَر قصاووئو و فَرهنگ لا اٌبالی گَری ومِلی گَریش گٌوستَرِش بَداووئه. 

اَشووت: کیه که نینن رٌوجنامَه اَنویسه؟

اَمووت : خاب مَعلیمه کیه که هَمٌوش ،کارشٌون اِختِلاف رو نین آوادی، فیسَنَه ومَردم دِء جونیاشون وِزینامٌون فَقَت دَر تَخَصٌص نیمینَه. 

اَشووت :مَگه پِه خٌودا بیامورزش که ای رو بَعد اَز تٌوزیع فَله ای نین روجنامه بَمَرد، مَگه خٌو بیمه خَیرأوا یِ نیمِه طاغوتی نَبو؟

مَگه نَزونِه نٌون رٌوج کِه تیمسارشٌون بَمَرد حَلوا عَزاش کیادء بَشون پا؟

مَگه نیمه تا پَئرا که رو کینِ همین نین تاغوتیه دء اشونخَه نَشون زونا میره سَلطنت طَلبَه یا نٌون وَقت که

رٌوجیشون نیادِ قَط گِئلا میره سَلطنت طَلب گِئلا؟

مگه بَعد اَز نین کِه رٌوجنامَشون بَنوِشت نَزونه نَقدِه رویشون دَء که زَنگِش دَرخٌوسِه بٌو به مَسئول خَیراِوایِ تاغوتی کِه چِرا نَمده ای، تیٌوم خیال گٌلخٌونه دون وَرِء اَمئده بَرینه؟

اَم ووت:خٌودا پِشون بیامٌورزدِش کِه جَواز نین روٌجنامَش او نیمین دا وَ سایت بی بیسیش کَشف کَه تا هَمو مَردٌومِ آوادی بَفٌومِن کی دارَه پِه صَبِ نین آوادی بَرءِش اَتوره  

اَشووت : وِل کِه مَگه نَدفوماوئَه قَدیمیوٌ اَوجِن «اَگِه بٌونا بٌو هَر خَری بَگٌو....، پَنبه وَرء کین... مٌولِه ،اَبی پَنبه گیر نایه»؟؟؟

درد دل یک دانشجوی بادرودی

فکری به سرویس بادرود- تهران کنید  

«نامه وارده از یک کاربر محترم»

  سلام
من جدای از تمام بحث ها و موضوعات مربوط و نامربوط میخوام به یه مسئله ای اشاره کنم و از شما نویسنده توانای این بلاگ خواهشمندم در صورت امکان به طرح ان در وبلاگ خود بپردازید :
موضوع مسئله :رفت و برگشت به تهران !
دانشجوی لیسانس بودم که یه روز یه دعوت نامه اومد در خونمون " گردهمایی دانشجویان بادرودی " !!! بسی خوشحال بودیم و از مدتها قبل برنامه ریزی کردیم که تو همایش چی بگیم و چی نگیم و چی بخوایم و چی نخوایم !!
گذشت و همایش نه چندان باشکوهی برگزار شد و ما درخواستهامون رو مبنی بر رفع برخی مشکلات دانشجویان بادرودی مانند بازار کار ، فراهم نمودن بستری مناسب برای مطالعه و تحقیق در بادرود ( به زبون خودمونی یه کتابخونه درست درمون !! ) ، حمایت مالی دانشجویان و .... مطرح کردیم .
الان سالها از اون همایش گذشت و ما دنبال کارهای پایان نامه کارشناسی ارشدمونیم و هیچکدوم از خواسته هامون پاش رو از اون جلسه بیرون نذاشت که حداقل به گوش مسولین برسه و از اون گوش دربره !!
من به عنوان یه دانشجوی بادرودی که تو کنکور کارشناسی و کارشناسی ارشد جزو رتبهای برتر کشور بودم ، دیگه هیچ توقعی از مسئولین شهر ندارم ،
نمیخوام بستری برای کار برای من فراهم کنن که در آینده مجبور نشم تو غربت بمونم !
نمیخوام کتابخونه مجهز و سالن مطالعه بسازن تا مجبور نشم تابستونا تو دانشگاه بمونم !
نمیخوام برای انجام تحقیقام و پروژه هام ازم حمایت مالی بشه !
نمیخوام هر سال یه جلسه بذارن تا مشکلات دانشجوها رو رفع کنند !!
من هیچ درخواستی ندارم ، بحمدالله خونواده تا حد توان همه جانبه بچه هاشون رو حمایت کردند و هیچ وقت پشتشون رو خالی نکردند !
من فقط یه خواهش دارم که اگه جز از طریق مسئولین قابل انجام نبود هیچ وقت مطرحش نمیکردم !!

با عرض شرمندگی :
آقای شهردار
آقای بخشدار
آقایان مربوطه
خواهش میکنم به وضعیت رفت و آمد مسافران تهران رسیدگی کنید !
خواهش میکنم به ایستگاه قطار بادرود که بی شباهت به ایستگاه قطار ارواح نیست ، سروسامان ببخشید !
حداقل هر هفته تو یه روز مشخص یه سرویس تهران - بادرود بگذارید که ما بتونیم با خیال راحت رفت و آمد کنیم !
بادرود تا تهران همش 4 ساعت راهه ولی وقتی به مسیر دانشگاه تا ترمینال جنوب (که انصافا واسه خودشه پروژه ایه !!! ) ، ترمینال تا کاشان ، کاشان تا بادرود فکر میکنم از اومدن به خونه پشیمون میشم !!
خونواده ی من تا کی باید تا ساعت 2 نیمه شب به خاطر عدم امنیت ایستگاه قطار بادرود تو اون سرمای وحشتناک این شبها تو ایستگاه منتظر بمونن تا این قطار همیشه با تاخیر اصفهان - تهران برسه !!
تازه بلیطمون هم که مال کاشانه !!!! ما تا کی باید تو رستوران قطار بشینیم تا کوپمون خالی شه ؟

مسئولین محترم من به عنوان کسی که 6 سال پیش اسمش رو تو روزنامه زدید و به رتبه اش افتخار کردید ، و من امثال من رو آینده ساز شهر معرفی کردید ، به عنوان کسی که این افتخار مجددا سال قبل تکرار شد ، هیچی ازتون نمیخوام ولی خواهش میکنم به این "خواهش" من رسیدگی کنید ، حداقل واسه آینده شهر خوبه !!
این فقط درخواست من نیست ....
فکر کنم درخواست خیلی دیگه از بادرودیها باشه ....
متشکرم ! 

مهر ومیترا: 

قبلأ به همت دو سید بزرگوار علی حسینی واخوان ترابی سرویسهای رفت وبرگشت به تهران به گونه ای بود که حتا بسیاری از نطنزیها نیز برای تردد به بادرود می آمدند .اما افسوس که عدم حمایت جدی از بخش خصوصی در این قسمت واز سوئی عدم رسیدگی شرکت رجاء به ایستگاه راه آهن بادرود موجب گردیده که با داشتن همه توان نتوانیم بهره برداری از امکانات موجود را داشته باشیم .امیدوارم مسئولین محترم به این خواسته همشهری عزیزمان احترام گذاشته وتدبیری بیاندیشند

آغاز فاز سه آسفالت خیابان اصلی شهر

 

آسفالت خیابان امام خمینی (ره)بادرود



فازسوم پروژه آسفالت خیابان امام خمینی توسط شهرداری بادرود آغاز شد.رضا نقدی شهردار بادرود با بیان اینکه قسمتهایی از این خیابان بعد از 32 سال در حال تعمیر روکش آسفالت است گفت : بعد از اتمام کار قسمت اول که از اعتبارات نهضت آسفالت بود ،در این مرحله قسمت دیگری از خیابان اصلی شهر آسفالت خواهد شد و در  مرحله جهارم به اتمام خواهد رسید.

نقدی با اعلام  اینکه هشتاد میلیون تومان هزینه مرحله سوم آسفالت شده است از مردم خواست نسبت به کاهش  رفت و آمد در خیابان امام برای سهولت عملیات آسفالت کشی تا پایان فعالیت کارگاهی  همت کنند.

منتخب شورای شهر در ادامه با بیان اینکه عملیات تعویض و تعمیر تابلوهای کوچه های شهر آغاز شده است و تا دو ماه آینده به پایان خواهد رسید گفت : مبلغ پانزده میلیون تومان جهت شکیل کردن تابلوهای راهنمای کوچه ها هزینه شده است.

عاقبت قیام مختار

قیام مختار

 

پس از مرگ یزید با عبدالله بن زیبر که به طلب خلافت دست به قیام برداشت، بیعت کرد و در بسیاری از جنگها برای او مبارزه کرد. و پس ازپنج  سال پس از قیام کربلا و یکسال پس از نهضت توابین  از او اجازه خواست تا به کوفه رفته و مردم را برای بیعت او تشویق کند امّا او در کوفه به داعیه انتقام و خونخواهی قاتلان امام حسین (ع) برخواست  .

 

عاقبت کسانی که در حادثه کربلا دست داشتند

 

وپس از آن فرمان جنگ اعلام شد  و در میان آنان هر کس که در حادثه کربلا دست داشت , مجازات می شد. از میان 248 نفر از عوامل حادثه کربلا بودند. فرمان اعدام این 248 نفر صادر شد. همه را گردن زدند.
پس از این ماجرا آنان که در قتل امام حسین (ع ) دست داشتند مخفی شدند. مختار فرمان داد, قاتلان امام حسین را تعقیب کنید. در پی این فرمان عملیات تعقیب و دستگیری قاتلان کربلا شروع شد. ده نفر از قاتلان حادثه کربلا که بر بدن امام حسین اسب تاخته بودند دستگیر و به پشت خوابانده شدند. آنان را به زمین میخ کوب کردند و اسب ها را با نعل آنقدر بر آنان تاختند که به هلاکت رسیدند. شمر شتر امام حسین را که مخصوص امام حسین بود, به عنوان غنیمت به کوفه آورده و آن را به شکرانه کشتن امام حسین ذبح کرده و بین دشمنان اهلبیت تقسیم کرده بود. به دستور مختار آن خانه ها شناسائی شدند و خراب کردند و کسانی را که با آگاهی از گوشت آن شتر حضرت خورده بودند, اعدام کردند.
به روایتی شمر بن ذی الجوشن در حال فرار زخمی و اسیر شد. مختار دستور داد او را گردن زدند و بعد بدن او را در روغن جوشان افکندند. بجدل بن سلیم که انگشتر امام را از دست امام در آورده و غارت کرده بود, دستگیر شد. مختار دستور داد انگشتانش را قطع کردند, دو پایش را هم قطع کردند و در همان حال مرد. خولی که سر امام حسین را به کوفه برده بود, دستگیر شد. مختار دستور داد که او را در مقابل خانه اش کشتند و جسدش را آتش زدند. سنان بن انس که روز عاشورا بر بدن امام حسین نیزه می زد و می توان گفت که یکی از قاتلان اصلی امام حسین است , دستگیر شد. او را دست بسته نزد مختار آوردند. مختار دستور داد: اول انگشتان او را ببرید, سپس دو دستش را, سپس دو پایش را و زنده زنده داخل روغن جوشان بیندازید.
حکیم بن طفیل که امام را با تیر می زد و قاتل حضرت عباس است , دستگیر شد و نیروهای انقلابی خودشان او را تیرباران کردند چون ترسیدند که عدی از مختار عفو او را بخواهد. حرمله که علی اصغر را کشته بود, دستگیر و نزد مختار آورده شد, مختار دستور داد اول دو دست او را قطع کردند, سپس دستور داد دو پایش را هم بریدند و پس از آن او را آتش زدند و به این ترتیب قاتلان امام حسین هم کیفر خود را دیدند.
 

سرانجام کار مختار


مختار به سرزمین و مناطقی چون موصل، حلوان (نزدیک سرپل ذهاب)، مدائن، بلاد ارمنیه، اران، آذربایجان، حوران، ماهیان، ری و اصفهان که اینها شمال عراق بود، مسلط شد و فقط شهر بصره به دست آل زبیر و زبیریان بود. زبیریان از نیروهای مختار خواستند که با عبدالله بن زبیر، به عنوان امیرالمومنین بیعت و دست از جنگ بردارند، و یاران مختار خواستند تا آنها با مختار بیعت و خلافت را به «آل رسول» واگذارند که در این میان جنگی صورت گرفت و مصعب بن زبیر حاکم بصره و برادر عبدالله بن زبیر سپاه مختار را شکست داد و مختار و بسیاری را کشت و یاران او را اسیر کرد و به بغض اینکه بیشتر آنها از «عجم» بودند آنها را از دم تیغ گذراند. مدت حکومت مختار، یکسال و نیم (18 ماه ) بود و در 14 رمضان سال 67 هجری قمری در سن 67 سالگی از دنیا رفت. قبر او، در رواق راهرو مرقد حضرت مسلم بن عقیل در کوفه است

مهمترین اقدام مختار، مقابله با سپاه شام بود که درسال 67 هـ ق بین سپاه او به فرماندهی "ابراهیم بن اشترنخعی " و سپاه شام به فرماندهی "عبیدالله بن زیاد" صورت گرفت که در این جریان بعضی از اصلی ترین سرکردگان و رهبران شام که مدتها در جنگهای مختلف عراق، شرکت داشتند، مثل عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیرسکونی، شرجیل بن ذی الکلاع، همگی کشته شدند و بقیه سپاه نیز شکست خوردند.
ابراهیم خون ابن زیاد را بریخت و سرش را به نزد محمد بن حنفیه و امام سجاد به مدینه فرستاد . شمار کشته شدگان در قیام مختار را بر 3000 نفر گفته اند از جمله: عمربن سعد و پسرش ؛  شمربن ذی الجوش، حکیم بن طفیل، زیادبن مالک، خولی، منقذبن مره، عبدالله بن اسید، سنان، زیدبن رقاد، مالک بن بشر، حرمله، عمروبن حجاج، ربیعة بن مخارق (فرمانده نیروهای ابن زیاد).

طوفان 95 کیلومتری بادرود را درنوردید

رود باد در بادرود

وزش طوفان شدید باعث اختلال در آمد وشد همشهریان گردید .طوفان شدید که از ساعت 10 صبح دیروز «دوشنبه 22 آذر»آغاز شد وتا غروب آنروز ادامه داشت باعث قطع برق برای حدوددو ساعت در تمام شهر وقطع شدن درختان معابر وباغات شهر گردید . این طوفان شدید باعث افتادن کلیه خیمه ها وداربستهای عزاداری تمامی حسینیه ها وتکایای بادرود گردید . سرعت این طوفان توسط ایستگاه هواشناسی بادرود  95 کیلومتر در ساعت گزارش شده است.جهت وزش باد از شمال به جنوب در مدار 36 درجه گزارش شده است .وجود دشتهای مسطح وهموار در اطراف شهر وکاهش میزان باغات اشجار باعث بروز خسارت ناشی از طوفانهای فصلی به منطقه میگردد.

منزل به منزل با کاروان کربلا

از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین ( ع ) را در سخنان آن حضرت  در آغاز حرکت از مدینه وموضع گیری های ایشان  در برابر حوادثی که در منزلگاه های میان راه روی داده است می توان یافت .

 

 

مدینه  - زمان : نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاکم وقت مدینه ( ولید بن عتیقه ) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین ( ع) برای یزید بیعت بگیرد . حضرت فرمود : (( ... یزید فردی است شرابخوار وفاسق که به ناحق خون می ریزد واشاعه دهنده فساد است ودستش به خون افراد بیگناه آلوده گردیده وشخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی کند .))

وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت در خواست کرد امام (ع) فرمود : ای دشمن خدا ! دور شو ، من از رسول خدا شنیدم که فرمود : (( خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید .)) وامت او چنین دیدند وعمل نکردند واینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است .

امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش وبعضی یاران ، پس از وداع  باجدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد .

امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه اش چنین بیان می کند :

((... وجز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم . می خواهم امر به معروف ونهی از منکر کرده وبه راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم

 

مکه  - زمان : از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری

امام (ع) در سوم شعبان به مکه رسید ودر خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید .مردم مکه وزائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به دیدار حضرت شرفیاب می شدند.

امام (ع) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان ، مسلم بی عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.

امام (ع) طی نامه هایی به مردم بصره وکوفه ،  سزاوارترین مردم برای خلافت وامامت را اهل بیت(ع) معرفی کردو...

حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی واز سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – که تصمیم به قتل آن حضرت ، در آنجا گرفته بودند – حج را به عمره تبدیل کرد ودر هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان به سوی عراق روانه شد .

قسمتی از آخرین سخنرانی های حضرت در مکه :

ما اهل بیت به رضای خداراضی وخشنودیم ... هرکس می خواهد در راه ما جانبازی کند وخون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید ، آماده حرکت با ما باشد

  

صَفّاح  -  زمان : چهارشنبه 9 ذی الحجه 60 هجری

امام (ع) در پاسخ به مخالفین حرکت به سوی عراق ، فرمود : ((رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم وباید آن را تعقیب کنم ))

در این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد ودر جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود ، گفت : دلهای مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی امیه است .

سخن امام حسین (ع) خطاب به فرزدق در این منزلگاه :

اگر پیش آمدها طبق مراد باشد ، خدا را بر نعمتهایش شکر گوییم . اگر پیش آمدها طبق مراد نبود آنکس که نیتش حق وتقوا بر دلش حکومت می کند ، از مسیر صحیح خارج نشود وضرر نخواهد کرد

 

ذات عِرق   - زمان : دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری

در این منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر ، همسر زینب (س) امان نامه ای را از استاندار مدینه ((عمروبن سعید))که آن ایام در مکه به سر می برد ، گرفت وبرای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود : من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته واز هلاک تو می ترسم !! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی !

حضرت در جواب چنین فرمود : کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد وبگوید از مسلمانام هستم ، از خدا ورسولش جدا نمی شود ... اگر در نوشتن نامه ات خیر مرا آرزو کرده ای ، خدا پاداش تو را بدهد.

عبدالله پسران خویش (عون ومحمد ) را به خدمت در کنار حضرت وجهاد با دشمنان سفارش کرد وخود به سوی مکه بازگشت .

قسمتی از نامه امام به عمربن سعید که در این منزلگاه نوشت :

بهترین امان ،امان خداوند است . از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ماامان بخشد

 

حاجِر   -  زمان : سه شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری

حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط ((قَیس بن مُسهِر)) فرستاد وچنین نوشت : « نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک وطلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت ویاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند ... هنگامی که فرستاده من قیس بر شما وارد شد در کارتان محکم وکوشا باشید ، من همین روزها به شما می رسم . »

قیس را در میان راه دستگیر کردند . او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (ع) نامه نوشته اند افشا کند ویا در برابر مردم به حسین (ع) و پدر وبرادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته وضمن تمجید از علی (ع) وفرزندانش ومعرفی خویش ، ابن زیاد ویارانش رانفرین کرد وخبر از حرکت حضرت به سوی آنان داد واز مردم خواست دعوت امام حسین (ع) را اجابت کنند . لذا عبیدالله دستور داد او را از  بالای قصر به پایین انداختند وبدنش قطعه قطعه گردید واین چنین به شهادت رسید .

از سخنان امام حسین (ع) در بین راه مکه تا کربلا:

« فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَة وَلَا الحَیاةَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً »

من مرگ را جز سعادت نمی بینم وزندگی با ستمگران را جز ننگ نمی دانم

 

خُزَیمِیّه  - زمان : جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری

حضرت وهمراهان یک روز ویک شب در این منزلگاه توقف کردند ، عده ای پیوستن « زهیر بن قین » به حسین (ع) را در این منزلگاه گفته اند .

امام حسین خطاب به زینب کبری در این منزلگاه می فرماید :

خواهرم ! آنچه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته ، همان خواهد شد

 

زَرُود  -  زمان : دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری

زهیر بن قین که دارای عقیده عثمانی بود ، در آن سال مراسم حج را بجای آورده وبه کوفه باز می گشت . ناخوشایندترین چیز نزد  او فرود آمدن در یک محل با حسین (ع) بود . هر دو در این منزلگاه به ناچار فرود آمدند . در حالی که زهیر با همراهانش مشغول غذا خوردن بود ، حضرت از طریق نماینده ای ،زهیر را به خیمه اش دعوت کرد ، اما  او تأملی کرد . همسرش به او گفت : «سبحان الله پسر رسول خدا ترا می خواند وتو اجابت نمی کنی ! » زهیر با اکراه به سوی حضرت رفت . اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت ، آثار خوشحالی از چهره اش نمایان شد وبه همراهان گفت : « من به حسین ملحق خواهم شد ، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند ، با ما بیاید  وهر کس با ما نیست با او وداع می کنم »  لذا همسرش نیز او را رها نکرد وتا واقعه عاشوراوشهادت زهیر ، همراه کاروان حسینی بود.

امام حسین(ع) بعد از شهادت زهیر فرمود :

ای زهیر ! خدا تو را از لطف ورحمت خویش دور مدارد وقاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوک لعنت نماید

ثَعلَبیّه    - زمان : سه شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری

حضرت شبانه وارد این منزلگاه شد وخبر شهادت مسلم بن عقیل وهانب بن عروه را به وی دادند

پس از آن حضرت فرمودند : « اِنّا لِلّه وَ اِنّااِلَیهِ راجِعون ... » همه از خدائیم وبه سوی او بازمی گردیم ، پس از اینها زندگی سودی ندارد . آنگاه اشک به صورتش جاری شد وهمراهان نیز گریه کردند .

نوشته اند : امام حسین (ع) با یارانش اتمام حجت کرد . امام گروهی که به طمع مال ومقام دنیا با امام آمده بودند ، پس از این خبر ، از حضرت جدا شدند .

سخن امام حسین (ع ) با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه :

به خدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می کردم ، اثر جبرئیل را در خانه ما ، ونزول او برای وحی  به جدم را ، به تو نشان می دادم . ای برادر ! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند ..

 

زُباله  - زمان : چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری

حضرت (ع) در این منزلگاه چنین فرمودند : شیعیان کوفه ما را بی یارویاور گذاشته اند . هر کس از شما بخواهد ، می تواند بازگردد واز سوی ما حقی بر گردنش نیست .

امام حسین (ع) در جواب مردی که از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناس ٍ بَأِمامِهِم» پرسیده بود، فرمود :

پیشوایی مردم را به راه راست دعوت کرد وگروهی اجابت کردند ، وپیشوایی مردم را به گمراهی دعوت کرد وگروهی اجابت کردند . گروه اول در بهشت وگروه دوم در دوزخ خواهند بود .

 

بَطنُ العَقَبه  - زمان : جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری

از سخنان امام حسین (ع) در این منزلگاه  :

بنی امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند . هرگاه چنین کنند ، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل وخوار خواهد ساخت .

 

 

شَراف (و ذُو حُسَم )    - زمان : شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری

حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته وصبحگاهان حرکت کنند . درمیان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند وامام (ع) با سرعت وقبل از دشمن در منزل « ذُو حَسَم » مستقر شد. آنگاه امام (ع) فرمان داد تا لشکر دشمن ونیز اسبان آنان را سیراب کنند .
لشکر امام (ع) ولشکر دشمن به فرماندهی حُر ، نماز ظهر.عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (ع) سپاه حُر را چنین خطاب فرمود : «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت وحکومت بر شما هستیم از مدعیانی که بر اساس عدالت رفتارنمی کنند و در حق شما ستم روا می دارند . ای مردم ! من به سوی شما نیامدم مگر آنکه دعوتم کردید . پس اگر از آمدنم ناخوشنودید ، بازگردم .» تا حضرت (ع) خواست برگردد ، حُر مانع گشت . حضرت فرمود : « مادرت به عزایت بنشیند !  چه می خواهی ؟ حُر گفت : مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم . حال اگر نمی پذیری ، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد ونه به مدینه .

از سخنان حضرت در این منزلگاه :
مگر نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی شود. در این حال سزاوار است که مؤمن ، لقای پروردگار را طلب کند

 

بَیَضه   -       زمان : یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری

لشکر امام حسین وحر که به موازات ونزدیک همدیگر حرکت می کردند در این محل فرود آمدند . حضرت در این منزلگاه لشکریان حر را مخاطب قرار داده ، چنین فرمود : « بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده وفساد کردند .حدود خدا را اجرا نکرده وبیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال وحلال خدا را حرام کردند .... شما به من نامه ها نوشتید وگفتید که با من بیعت کرده اید ، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه ای کرده اید که من فرزند دخت پیامبر (ص) واسوه ای برای شما هستم . اگر بیعتتان را بشکنید ، سوگند به جانم ! که از شما هم بعید نیست ،چرا که با پدرم علی (ع) وبرادرم حسن وپسر عمویم مسلم پیمان شکنی کردید بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده اید .

از سخنان حضرت در این منزلگاه :

ای مردم ! رسول خدا فرمود : هرکس سلطان ستمگر ، پیمان شکن ، حلال کننده حرامها ومخالف با سنت رسول خدا را ببیند ودر برابر او برنخیزد ، جایگاهش با او در جهنم است .

 

عُذَیبُ الهِجانات    زمان : دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری

چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده واوضاع شهر را چنین توصیف کردند : « به اشراف کوفه رشوه های گزاف داده اند واینک یک دل ویک زبان با تو دشمنی می ورزند وسایر مردم دلشان با توست . امافردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می شود . »

امام در این باره آیه ای را تلاوت فرمودند که :

از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده وبه عهد خویش وفا کردند وبه شهادت رسیدند وبرخی در انتظار شهادت اند... 

 

قصر بنی مُقاتِل  زمان : چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجری

گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند ، حضرت از آنها پرسید : آیا به یاری من می آیید ؟ بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی دهد وبعضی گفتند : ما زنان وفرزندان زیادی داریم ، مال بسیاری از مردم نزد ماست وخبر از سرنوشت این جنگ نداریم ، لذا از یاری تو معذوریم .

حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند وشبانه حرکت کنند .  

امام حسین (ع ) در این منزل به عبیدالله جعفی جنین فرمود :

پس اگر ما را یاری نمی کنی خدای را بپرهیز واز اینکه جزو کسانی باشی که با ما می جنگند. سوگند به خدا  اگر کسی فریاد ما رابشنود وما را یاری نکند،او را به رو در آتش می افکند

 

 

نینوا ( و کربلا)   - زمان : پنج شنبه دوم محرم الحرام 61 هجری  

نینوا جایی است که حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب وعلف وبی دژ وقلعه فرود آورد . امام (ع ) برای اقامت در محل مناسبتری ، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید . اسم آنجا را سوال فرمود ؛ تا نام کربلا را شنید ، پس گریست وفرمود : پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما ومحل قبور ماست ، وهمین جا قبور ما زیارت خواهد شد ، وجدم رسول خدا  چنین وعده داد .

عبیدالله بن زیادنامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت : خبر ورود تو به کربلا رسید . من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم ویا بحکم من وحکم یزید بن معاویه باز آیی ! والسلام . امام (ع) فرمود : این نامه را جوابی نیست ! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم وثابت است.

امام حسین (ع) چون نامه ابن زیاد را خواند ، فرمود :

 لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند . (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند )

 

کربلا     -   زمان : جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد .

سخن امام حسین (ع) هنگام ورود به کربلا :

اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیاوَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما.... مردم ،بندگان دنیا هستند ودین آنها جز سخن زبانشان نیست . تا آنگاه کا زندگیشان بچرخد ، دنبال دین می روند . وهرگاه بنای امتحان وآزمایش پیش آید ، دینداری بسیار اندک می شود.

 

کربلا   زمان : شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری

عبیدالله بن زیاد در مسجد مردم را چنین خطاب کرد:« ای مردم ! خاندان ابوسفیان را آزمودید وآنها را چنان که می خواستید یافتید !! ویزید را می شناسید که دارای رفتار وروشی نیکوست که به زیر دستان احسان می کند وبخششهای او بجاست ! اکنون یزید دستور داده  تا بین شما پولی را تقسیم نمایم وشما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم .»

شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو

یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو

حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو

مضایر بن رهیه با سه هزار جنگجو 

نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (ع) اعلام آمادگی کرده وحرکت بسوی کربلا را آغاز کردند .

امام (ع)  در پاسخ « قیس بن اشعث » که سفارش به بیعت با یزید می کرد ، فرمود :

نه ، به خدا سوگند ، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم ، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی کنم

  

کربلا   - زمان : یکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری

نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده وبه لشکر عمربن سعد می پیوندند.

عبیدالله عده ای را مأموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند واز حرکت کسانی که به قصد یاری امام حسین (ع) از کوفه خارج می شوند ، جلوگیری کنند .

چون گروهی از مردم می دانستند جنگ با امام حسین (ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده وفرار می کردند .

از سخنان امام حسین (ع) با لشکر دشمن :

هیهات ما  به ذلت تن نخواهیم داد . خدا ورسول او ومؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند ، دامنهای پاکی که ما را پروریده ، وسرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را برکشته شدن مردانه ترجیح ندهند

  

کربلا  زمان : دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری

عمر بن سعد نامه ای را از عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است : من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم ، وتوجه داشته باش  که مأمورانی سپرده ام هرروز وضعیت را به من گزارش کنند .

حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد _ که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند _ رفته وآنان را به یاری فر خواند ، حضرت اجازه دادند . حبیب نزد آنها رفت وگفت : « امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا وآخرت از آنِ شما باشد » تعداد 90 نفر بپاخواستند وحرکت کردند ، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند وچون تاب مقاومت نداشتند ، پراکنده شده وبرگشتند . حبیب به نزد  حضرت رسید وجریان را تعریف نمود حسین (ع ) گفت :« لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ »

نامه امام حسین (ع) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیّه وبنی هاشم :

... مثل اینکه دنیا اصلاً وجود نداشته ( این گونه دنیا بی ارزش ونابود شدنی است ) وآخرت همیشگی ودائم بوده وهست .

 

 

کربلا ، زمان : سه شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری

تعداد نظامیانی که لباس وسلاح جنگی وحقوق از حکومت غاصب بنی امیه گرفته وبه جنگ امام حسین (ع) آمده بودند را ، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند .

عمر بن سعد نامه ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که : سپاهیان خود بین امام حسین (ع) واصحابش وآب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره ای آب  به امام (ع) نرسد ، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد . یکی از آنها فریاد زد یا حسین !.... به خدا سوگند که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی ! حضرت فرمود : « خدایا ! او را از تشنگی هلاک کن وهرگز او را مشمول رحمتت قرار مده » حمید بن مسلم می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام (ع) عملی گشت .

امام حسین (ع) سپاه دشمن را اینچنین نفرین کرد :

با خدایا ! باران آسمان را از اینان دریغ کن ، وبر ایشان تنگی وقحطی ( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر ) پدید آور ، وآن غلام ثقی ( حجاج بن یوسف ) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند زیرا آنها به ما دروغ گفتند وما را خوار ساختند وخداوند ( به توسط آن غلام) انتقام من واصحاب واهل بیت وشیعیان مرا از اینان بگیرد 

 

کربلا  - زمان : چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری

هر لحظه تب عطش در خیمه ها افزون می شد ، امام (ع) برادرش عباس را به همراه عداه ای  شبانه حرکت داد . آنها با یک برنامه حساب شده ، صفوف دشمن را شکسته ومشکها را پر از آب کردند وبه خیمه ها برگشتند.

ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد :

حضرت فرمود :« ای پسر سعد ! آیا با من مقاتله می کنی واز خدا هراسی نداری ؟ »  ابن سعد گفت : « اگر از این گروه جدا شوم خانه ام را خراب واموالم را از من می گیرند و من بر حال افراد خانواده ام ار خشم ابن زیاد بیمناکم »  حضرت فرمود : « تو را چه می شود ؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد وتو را در روز قیامت نیامرزد .... گمان می کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید ؟ به خدا چنین نیست وبه آرزویت نخواهی رسید .»

سخن امام حسین (ع) با یارانش :

ای بزرگ زادگان ! صبر پیشه کنید که مرگ جر پلی نیست که شما را از سختی ورنج عبور داده و به بهشت پهناور ونعمتهای همیشگی آن می رساند

 

کربلا   -   زمان : پنج شنبه نهم محرم الحرام 61 هجری

شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده ، ضمن صدا کردن حضرت عباس ودیگر فرزندان ام البنین ، می گوید : « برای شما از عبیدالله امان نامه  گرفتم » آنها متفقاً گفتند : « خدا تو را وامان نامه تو را لعنت کند ، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد ؟»

امام حسین (ع) توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز ،رازونیاز با خدا وتلاوت قرآن مهلت می گیرد .

حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن وقطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از  سه طرف-  که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد – ویاران امام در آنجا مستقر بودند . این تدبیر امام (ع) برای اصحاب بسیار سودمند بود ، گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (ع) می پیوندند.

سخن امام (ع) خطاب به دشمن :

وای بر شما ! چه زیانی می برید اگر صدای مرا بشنوید ؟! من شما را به یک راه راست می خوانم ، اما شما از همه فرامین من سرباز می زنید ، چرا که شکمهای شما از مال حرام پر شده وبر دلهای شما مهر شقاوت زده شده است

  

کربلا     - زمان :  جمعه دهم محرم الحرام 61 هجری

امام (ع) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند وسپس با آنها چنین سخن گفت : « ... خدا به شهادت من وشما فرمان داده است . بر شما باد  که صبر وشکیبایی را پیشه خود سازید .»

حضرت (ع)  زهیر بن قیس را فرمانده راست سپاه ، وحبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش  عباس سپرد .گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد ، ولی حضرت تیری نینداخت چون می فرمود : دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم »

عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاد ه وبه سوی یاران امام انداخت وگفت : گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم !

سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده واز هر طرف یاران حسین (ع) را نشانه رفتند . امام (ع) فرمود : « یاران من ! بپاخیزید وبه سوی مرگ (شهادت ) بشتابید ، خدا شما رابیامرزد »

در حمله اول بالغ بر چهار تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته وبه شهادت می رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی هاشم رسید وآنها نیز شربت شهادت را نوشیدند .

امام حسین (ع) که یکه وتنها مانده بود ، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده وآنها را صدا می کرد . حضرت (ع) برای وداع آخرین به سوی خیام آمد ، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت وجنگ نمایانی کرد . دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود ،ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد ودر حالی که یکصد وچند نشانه تیرونیزه بر پیکرش بود ، نقش بر زمین گشت وروح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست . اما شیون زنان ،کودکان وحتی فرشتگان الهی بلند شد .

 

وسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ

واپسین سخنان امام حسین(ع)

امام می فرمایند:« ولی من خدایی است که کتاب فرود آورده و هم او ولی شایستگان است . بنگرید من از چه خاندانم و به خود آیید

 

خویش را سرزنش کنید و بنگرید آیا کشتن من رواست؟ حرمت من برای شما زیر پا گذاشتنی است؟ آیا من پسر پیغمبرِ (ص) شما نیستم؟ پسر وصی و عموزادهِ شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا (ع) عمویِ پدرم نیست؟ آیا جعفر بن ابیطالب برادرِ پدرم که در بهشت با دو بال پرواز می کند ، عمویم نیست؟ به شما نرسیده که رسول خدا (ص) درباره من و برادرم فرمود سید جوانان اهل بهشتند؟ اگر گفتار مرا درست می دانید ، بسیار خوب ، باور کنید. از وقتی دانستم خدا دروغگو را دشمن دارد ، دروغ نگفتم و اگر باور ندارید کسانی از اصحاب پیغمبر هنوز زنده اند ، بروید از آنها بپرسید تا به شما خبر دهند. از جابربن عبدالله انصاری ، ابوسعید خدری ، سهل بن سعد انصاری ، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید. این پرسیدن از ریختن خونم جلوگیر شما نیست؟  

اگر شما در این تردید دارید که من زاده دختر پیغمبرم ، وای بر شما . آیا از شما خونی ریختم؟ مالی از شما خورده ام؟ زخمی به شما زدم که حالا قصاص آن را می خواهید؟»


همگی دشمنان خاموش شدند. سپس امام فریاد زد: « ای شبث بن ربعی ، ای حجار بن ابجر ، ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که میوه ها رسیده و باغها سبز شده و به سوی لشکری که برای تو آماده شده ، بیا ؟»   گفتند: ما ننوشتیم. امام فرمود:« به خداوند نوشتید . اکنون که مرا نمی خواهید بگذارید به مامن خود در هر جای زمین که باشد برگردم. قیس بن اشعث - لعنه الله علیه - گفت: ای حسین (ع) نمی دانم چه می گویی؟ تو باید تسلیم پسر عم خود شوی . او به دلخواه تو رفتار می کند . امام فرمودند: نه ، به خدا قسم به شما دست خواری ندهم و از شما مانند بنده نگریزم.


زهیر( یکی از یاران امام (ع) ) دوباره فرمود: ای بندگان خدا ، پسر فاطمه (س) بدرستی و نصرت شایسته تر از ابن سعد و ابن زیاد است ؛ اگر او را یاری نکنید به خدا پناهتان باد . او را نکشید . او را با عموزاده اش ، یزید گذارید . به جانم سوگند که یزید با نکشتن حسین هم از اطاعت شما راضی است . شمر بن ذی الجوشن تیری به او انداخت و گفت: خاموش باش . ما را از پرگویی خسته کردی . زهیر به او گفت: من با تو سخن نگویم . همانا تو جانوری ، به خدا گمان ندارم دو آیه قرآن درست بخوانی ، مژده ات باد به رسوایی و عذاب دردناک در قیامت.


شمر گفت: خداوند تا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. زهیر گفت: مرا از مرگ می ترسانی؟ بخدا مرگ با حسین (ع) نزد من بهتر است از آن که با شما جاویدان بمانم . زهیر رو به مردم کرد وگفت: ای بندگان خدا ، این پستِ جفاجو و همگامانش شما را از دینتان خارج کردند . بخدا شفاعت محمد (ص) به مردمی نرسد که خون خاندان او و کسانی که آنها را یاری می کنند ، بریزند


مردی از اصحاب ، او را صدا کرد که امام می فرمایند: برگرد


به جان خودم اگر مومن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد ، تو هم اینها را نصیحت کردی.!!


سپس امام به یزید بن خضیر فرمود: با آنها سخن بگو . یزید پیش رفت وگفت: ای مردم ، از خدا بپرهیزید . سپرده محمد (ص) میان شماست . اینان ذریه و خاندان و دختران حرم اویند . آنچه در دل دارید بگویید . می خواهید با آنها چه کنید؟ گفتند : می خواهیم آنها را در اختیار ابن زیاد قرار دهیم. یزید گفت: چرا از آنها نمی خواهید به جای خود برگردند؟ ای اهل کوفه ، نامه ها و پیمان هایی را که به آنها دادید و خداوند را بر آنها گواه گرفتید از یاد برده اید؟ وای بر شما.




 


به طاعت خدا اقرار و به رسولش محمد (ص ) ایمان دارید ؛ ولی بر ذریه اش یورش بردید که آنها را بکشید . شیطان بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. مرگ بر شما و ملک شما ، انا لله و انا الیه راجعون.


امام برای آخرین بار سخنان آتش بار خود را ایراد و حقیقت حال آنها را روشن کرد و آنچه نفرین بود ، به آنها گفت و این آخرین سخنرانی امام است. امام سوار شتر شدند و آنها را به خاموشی وا داشتند. خدا را سپاس گفتند و بر فرشتگان و انبیاء و رسل صلوات فرستادند و سپس فرمودند: « ای گروه تار و مار از سرگردانی غمگسار شوید که مرا به فریادرسی خواندید و ما یورش کنان به دادخواهی شما آمدیم و اکنون شمشیری که ما به دست شما دادیم به روی ما می کشید و آتشی که به جان دشمن خود و شما افروختیم ، بر ما می افکنید . دست دشمن خودتان شدید تا بر تیر دوست خود بزنید. صد وای بر شما ، با آن که هنوز شمشیر در غلاف است ، چون ملخ دریایی سوی جنگ پرش کردید و چون پروانه بر آن پیاپی بال زدید . کوبیده و پایمال باشید.  ای کنیزپرستان ، از حزب راندگان ، قرآن دور اندازان ، سخنهای حق وارونه سازان و قانون شکنان! آیا اینها را یاری می کنید و ما را وا می گذارید؟ آری . این شیوه پیمان شکنی دیرین شماست که پدران شما بر آن ریشه کردند و شاخه ها بر آن فراز آمد و شما میوه پلید آن هستید که برای یابنده خود گلوگیر است و برای به زور رباینده گوارا . بدا بر شما که مرا بر شمشیر خوردن و خواری کشیدن وا می دارید. دور باد از ما خواری.


سپس دعا کرد بار خدایا باران آسمان را از آنها بگیر ، به محیطهای قحطی گرفتارشان کن و غلام ثقیف را بر آنها بگمار تا جام تلخی به کام ریزند ؛ زیرا ما را تکذیب کردند و واگذاردند. تو پروردگار ما هستی بر تو توکل داریم و به سوی تو باز می گردیم.  »


عمر بن سعد پیش راند و تیری به لشکر حسین (ع) انداخت و گفت: نزد امیر گواه باشید که من تیراندازی را آغاز کردم و پیرو دستور عمر سعد ، تیرهای لشکر کوفه چون پرندگان باریدن گرفت. پس از تیرباران ، اصحاب امام کم شدند و 50 نفر از یاران امام به شهادت رسیدند . امام به یارانشان فرمودند:« خدایتان رحمت کند. برخیزید برای مرگ که این تیرها چاره ندارد . پیک لشکرند که سوی شما می آیند.  »

خاندان پیامبر(ص) خود را دعوت کردید چون نزد شما آمدند ، آنها را به دست ابن زیاد می دهید و آب فرات را روی آنها می بندید؟ بسیار بد کردید . خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند که بسیار بد مردمی هستید. خدایا آنها را به جان هم انداز تا نزد تو آیند و تو بر آنها خشمگین باش.  لشکر عمر سعد او را تیرباران کردند ، او نیز برگشت. خود امام آمدند ، برابر لشکر ایستادند ، به عمر سعد نگریستند و فرمودند: « سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آن را خانه فنا و زوال مقرر گردانید که اهل خودش را دستخوش دگرگونی کند. فریفته کسی است که او را بفریبد ، این دنیا شما را نفریبد که هر کس را بدان تکیه زند نومید کند . من می بینم شما برای کاری گرد آمدید که خدا را بر خود خشمناک کردید و از رحمت خود دور ساختید ، پروردگار ما بسیار خوب است و شما بسیار بد .