بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

گفتگو با دانشجوی نمونه کشور

دکتر حسنعلی نقدی بادی دانشجوی نمونه سال 88  
دکتر حسنعلی نقدیگپ برنا با دانشجوی نمونه سال 88  حسنعلی نقدی بادی فارغ التحصیل دکتری مهندسی گیاهان دارویی دانشگاه تربیت مدرس در سال1388به عنوان یکی از سیزده دانشجوی نمونه در مقطع دکتری معرفی شده است. او متولد 1348، اهل نطنز (؟؟؟؟)است و توانسته موفقیت های زیادی را در زمینه های پژوهش و مقاله کسب کند. یکی از افتخاراتش را دریافت لوح تقدیر دانشجوی نمونه از دست رئیس جمهور می داند. *از خودت بگو؟ سال 73 فوق لیسانسم را گرفتم و بعد عضو هیات علمی دانشگاه اردبیل شدم که مصادف با دوره استانداری آقای احمدی نژاد در اردبیل بود. بعد انتقالی ام را به دانشگاه شهید باهنر کرمان گرفتم، برای اینکه به خانواده ام کمک کنم و کشاورزی کنم و به آنها نزدیک تر باشم. همچنین در طی تحصیلم تعداد زیادی مقالات و پژوهش داخلی و خارجی داشتم، شاید این مقالات تا حدودی باعث شد به عنوان دانشجوی نمونه کشور انتخاب شوم. همیشه در زندگی بیشتر دنبال کار کردن هستم و اصلا دنبال کسب مقام و عناوین مختلف نیستم. در یک جمله تمام موفقیت هایم را مدیون دعای پدر و مادرم هستم. *قبل از اینکه تحصیل کنی کشاورزی می کردی؟ قبولی فوق لیسانس را در مزرعه به من اطلاع دادند و من تا آخر فوق لیسانس، در مزرعه کشاورزی می کردم. به خاطر اینکه بچه کشاورز بودم و کار کشاورزی می کردم علم را با ویژگی های خاص یاد گرفتم و همیشه به اینکه بچه کشاورز بودم، افتخار می کنم. *دغدغه اصلی ات چیه؟ به جرات می گویم، در ایران برای کارکردن همه چیز مهیاست و خواستن توانستن است. نمی شود گفت کارنیست، مشکلات در کار همه جا وجود دارد و دردسرهای خودش را هم دارد و باید تنگناهایی که در کار وجود دارد با تلاش حل کرد. دغدغه کار ندارم، شاید در حال حاضر دغدغه اصلی ام تهیه یک خانه باشد. *خودت را نمونه می دانی؟ وقتی خودم را با بقیه مقایسه می کنم تا حدودی نسبت به آنها موفق ام، اما هنوز آنقدر از خودم راضی نیستم و به ایده آل نرسیدم. *نمونه بودن چقدر برات مهمه؟ بیشتر تلاش و زندگی کردن برام مهمه و گرنه نمونه بودن اهمیتی ندارد. شاید بشه از این طریق خودت را رو ارزیابی کنی و بسنجی و ببینی کجای دنیا قرار داری؟ *ازنظر تو نمونه کیه؟ آدم باید الگوی اصلی اش را معصومین (ع) قرار بده. نمونه واقعی آنها هستند. در زندگی و قناعت مادرم را به عنوان الگوی خودم قرار می دهم. هیچ وقت توقعی از کسی نداشته. در کار پدرم را الگو قرار دادم، اصلا خستگی را در وجود پدرم ندیدم و همیشه بهم می گوید اگر تا اینجا پیشرفت کردی، نتیجه نان حلال من بوده. *نمونه ترین آدمی که در اطرافت دیدی؟ پدر و مادرم. واقعا نمونه اند. در خانواده ای که 7 تا برادر و 2 خواهر هستیم با اینکه تحصیلات آنچنانی نداشتند همه را به سطح بالایی از تحصیلات رساندند. *هدف غیر درسی ات در زندگی ؟ اگه بتوانم کنار کار و درس، توشه ای هم برای آن دنیایم داشته باشم خیلی خوب می شود. *نمونه بودن و جوانی کردن از هم جداست؟ نه هیچ مغایرتی ندارد، یکی می تواند جوانی کند اما در سطح خودش نمونه هم باشد. جوانی کردن همیشه انجام کارهای اشتباه نیست. *آخرین باری که جوانی کردی؟ دوران دانشجویی بچه ها را خیلی تلفنی سر کار می گذاشتم. *چقدر اهل سیاست هستی؟ سیاست ما دیانت ماست. سیاست به معنا دروغ و دورویی نه، اما در زندگی با سیاست خاصی رفتار می کنم و در مسائل سیاسی کشور هم تا جایی که چارچوب دارد دنبال می کنم. *اگه به مدت نیم ساعت رئیس جمهور کشور بودی چه کار می کردی؟ قانون وضع می کردم،بدون پژوهش هیچ کاری نکنند. *حداقل کاری که توقع داری برای دانشجوی نمونه بکنند؟ فراهم کردن بستر مناسب برای انجام دادن فعالیت های علمی؛همچنین انجام کاری برای کم شدن مساله های غیر علمی شان، این کار باعث می شود تمرکز بیشتری روی فعالیت های علمی پیدا می کنند و موفق تر خواهند بود. *رشته تحصیلی ات چقدر در زندگی شخصی ات تاثیر گذار بوده؟ خانواده ام هم کم کم از طریق من به گیاهان دارویی علاقه مند شدند و در کنار آن هم زندگی ام تامین می شود. بعضی وقت ها می گویند رابطه دانشگاه با صنعت خوب نیست، اما در عرصه گیاهان دارویی که فعالیت دارم رابطه خوبی بین دانشگاه و صنعت است. *پس علم و ثروت را هم راستای هم می دانی؟ البته، با علم خیلی بهتر و موفق تر می شود ثروت بدست آورد. *بهترین کتاب غیر درسی که خواندی؟ کتاب شهید مطهری، زندگی نامه بزرگان و دانشمندان را خیلی دوست دارم. در کتاب های دوران دبیرستان، کتابی را به اندازه داستان راستان دوست نداشتم. *بیشتر در چه کاری تنبلی می کنی؟ ورزش. تا زمانی که فوق لیسانس گرفتم چون کار کشاورزی می کردم، کارم جای ورزش را پر کرده بود. *تاحالا از مدرسه اخراج شدی یا کتک بخوری؟ اخراج نشدم، اما یک بار کتک خوردم. معلممان از بچه ها سوال می پرسید، آن کسی که جواب می داد باید با خط کش ، کسی را که جواب نمی داد،تنبیه می کرد.یکی از بچه ها درس را جواب نداد،حواسم نبود دستم را بالا بردم و جواب دادم،اما نتوانستم دوستم را با خط کش بزنم. معلمان هم گفت: حالا که نمی زنی باید خودت بخوری! *درس و علم چند درصد از زندگی ات را پر کرده؟ اگر خواب را حساب نکنم، باید بگم تمام زندگی ام با علم آمیخته شده. *در زندگی به چه توصیه ای سعی می کنی عمل کنی؟ نیکی به مردم. *فکر می کنی مشکل اصلی جوانهای ما چیه؟ مشکل اصلی که در جامعه داریم خود باوری است. جوانها باید خودشان را باور کنند و به خودشان اعتماد کنند. *موزیک هم گوش می کنی؟ نه، رادیو جوان گوش می کنم یا شبکه خبر که به اندازه کافی هم موسیقی دارند، هیچ چیزی رو به اندازه گوش دادن رادیو در ماشین دوست ندارم. *در زندگی شخصی، مشکلی هم پیش آمده که از طریق گیاهان دارویی حل کنی؟ بیشتر از کدام گیاه استفاده می کنی؟ بله،تا جایی که بشود بیماری هایی که پیش می آید را از این طریق درمان می کنیم. بیشتر از آویشن و نعناع فلفلی استفاده می کنیم. *

اردیبهشت دربادرود چه گذشت؟

وقایع التفاقیه بادرود در اردیبهشت 89

شهربادرود در اردیبهشت ماه شاهد این اتفاقات بوده است.

1-دراین ماه بادرود شاهد از دست دادن 6نفر از همشهریان عزیزمان بود .در روز اول اردیبهشت مرحوم عربعلی اسمعیلیان درسن 57 سالگی-در13 این ماه مرحوم ماشاءالله ولایتی درسن 88 سالگی –در22 این ماه مرحومه شمسی سیدی بادی درسن 75 سالگی-در25 اردیبهشت مرحوم علی موذنی درسن 85 سالگی –در26 این ماه مرحومه مریم چراغی همسر آقای همایون پورنرگس درسن 39 سالگی ودر 30 اردیبهشت امسال مرحوم عباس صالحیان در سن 55 سالگی جهان فانی را بدرود گفتند .روح همگی شاد وطلب مغفرت برای این 6 عزیز سفرکرده خواستاریم.

2-در این ماه تعداد 15 نفر به جمعیت شهرمان افزوده گردیدند . متولدین اردیبهشت 89 را 8 نوزاد پسر و7 نوزاد دختر تشکیل می دهند آرزوی سلامتی راهم برای متولدین این ماه خواستاریم.

3-در اردیبهشت امسال هم 14 نفر به خانه بخت رفتند .واقع گردیدن اردیبهشت با ایام فاطمیه علت کاهش آمار ازدواج نسبت به ماه قبل است.

4-در این ماه بادرود شاهد حضور معاون وزیر کشور ورئیس ستاد بحران وزارت کشور بود که بازدید یک روزه وی منتج به دستوراختصاص یکدستگاه آتش نشانی برای آستان مقدس بادرودودستور اختصاص اعتبار برای ادامه تکمیل پل راه آهن (خلیج فارس)وادامه کانال علی آباد بود.

5-درنیمه این ماه سیاسیون بادرود برای اولین بار دور قالی قرمز مهمانسرای شهرداری گرد هم آمدند تا بدور از سلائق سیاسی برای عمران بادرود یکدل وهم رأی شوند.

6-شهرداری هم از محل اعتبارات شهرداری  پس از سه دهه اقدام به آسفالت بخش عظیمی از خیابان امام (خیابان اصلی) شهر نمود.که جای سپاس از شهردار وپرسنل زحمتکش واعضای شورای شهر راداراست

7-ایام شهادت حضرت فاطمه(س) دراین ماه با قداست تمام گرامی داشته شد .علاوه بر مراسم سنتی در منازل ،مسجد حضرت ابوالفضل شاهد سخنرانان برجسته کشوری بود.

8-بادرود در اردیبهشت شاهد بارش 13 میلیمتری بود که این بارش وگرم نشدن هوا آسیب جدی به جالیزهای خیار وارد نمود.

9-دراین ماه هم بدنیست بدانید بخاطر آغاز فصل گلابگیری در حومه کاشان زیارتگاه بادرود هم شاهد خیل عظیم گردشگران ومسافران بود که تقریبأ 160 هزار نفر در این ماه به بادرود سفر نمودند.

10-نهم این ماه هم مصادف با شهادت حضرت آقاعلی عباس بود که گرامیداشت شهادت این عزیز خلاصه شد به ارسال پیامک توسط شورای شهر به تمامی موبایل شهرستان –نصب پلاکارد شهادت بر سر در برخی از ادارات شهر وبرگزاری مراسم در صحن منور حضرت آقاعلی عباس(ع).

گزارش دوچرخه سواری کویر

روزنامه مردم نو 4/2/89 

بادرود-سرزمین مهر ومیترا 

سعید رسولی 

 سرشته شد چو گل ما زآب وخاک وباد
میان باد نشستیم هرچه باداباد
سرای مهر ومحبت همیشه باد آباد  

لذت دوچرخه‌سواری از زنجان تا مشهد درکویرسمنان را هنوزفراموش نکرده بودم که به اصرار یکی از دوستان وتماس ودعوت آقای سعید علیزاده ساعت 6 صبح پنجشنبه 26 فروردین سرقرار حاضر شدیم وبعد از احوالپرسی با دوستان و پیشکسوتان، آقایان حاج فتح‌ا... بهرامعلیان وآقای آپرا وسرکارخانمها مهناز مقدم و تاران وآقای سیاوش انصاری به مدیریت آقای آپرا به طرف کاشان حرکت وساعت 8 در ساوه بعد از صرف صبحانه به حرکت ادامه داده و با کمی اشتباه، در مسیر 42 کیلومتری کاشان، در کنار روستای مشهد اردهال در پای کوهی، گنبد و بارگاهی خوش‌منظره با کاشیکاری طلایی و گلدسته‌های آبی‌رنگ، خود‌نمایی می‌کرد که آن را بارگاه سلطان علی بن محمد باقر (ع) می‌گویند. مراسم مشهور قالیشویان در همین امامزاده هرساله برگزار می‌گردد. انگار دعوت شده بودیم در جوار امامزاده بر سر مزار شاعر ونقاش معاصر شعر نوی ایران سهراب سپهری(روحش شاد) فاتحه بخوانیم. پس از آن دوباره به راه ادامه دادیم.
ساعت 2بعدازظهر برای صرف نهار در یکی از پارکهای کاشان اتراق کردیم و سفر خود را به بادرود، سرزمین مهر و میترا ادامه دادیم. با قرار قبلی که خانم تاران با آقای صولتیان داشتند ساعت 4 و 30 دقیقه میزبانان منتظر را در امامزاده آقا علی عباس برادر امام رضا (ع) دیدیم. بعد از سلام و احوالپرسی به دستور سرپرست برنامه، حاج عباس صولتیان، سریعاً کوله‌ها را در وانت مزدا جاسازی کردیم و ماشینهای خودمان را در امامزاده گذاشته و پیاده‌روی را با سرعت حداقل 8کیلومتر درساعت به طرف بیابان شروع کردیم. سرپرست برنامه از آمادگی همراهانمان متعجب شده بود. چای آتشی وگرم را که از قبل توسط دوستان دیگر سرپرست آماده شده بود، در دل بیابان حدود ساعت 19 و 30 دقیقه نوشیدیم.
کم‌کم شفق نمایان بود و عروس جهان، خورشید کویر، قصد خداحافظی را داشت و ما بر سرعتمان افزوده بودیم و در آخر کار شروع به دویدن در مسیر کویری کرده بودیم. هوا کم‌کمک تاریک می‌شد و دلاور سیاهی‌ها بر سرزمین کویر نورافشانی می‌کرد، گویی نورمنعکس شده از یار دور خود، خورشید خانم را به ما ارزانی می‌کرد تا در سیاهی کویر به مقصد خود که قلعه کرشاهی بود برسیم. اواخر پیاده‌روی دوستان کویری که با ماشین مزدا ما را اسکورت می‌کردند در بلندیهای کویر آتشی روشن کرده بودند که ما ره به ناکجاآباد نبریم وخستگی پیاده‌روی 27کیلومتر در دل وجانمان نماند. شب کویر، گویی در گوشت زمزمه تنهایی و وزن سکوت را می‌خواند تو باید می‌رفتی. ناخودآگاه یاد شاعر مرحوم سپهری افتادم:
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را
گرمی لانه لک‌لک را ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در بوستان گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
......
باقی مسیر را که حدود سه کیلومتر بود به فرموده سرپرست برنامه با ماشین طی کرده و به قلعه کرشاهای رسیدیم.
قلعه کرشاهای در موقعیت جغرافیایی 55/33 درجه شمالی و 06/52 درجه شرقی، واقع در جنوب کویر بندریگ، شمال شهرستان ابوزیدآباد و در نزدیکی ارتفاعات کوه یخ آب، در استان اصفهان قرار دارد.
این قلعه از خشت و گل ساخته شده و هم اکنون از آثار بر جای مانده از زمان قاجار است. این قلعه یکی از قلعه‌های مهم سردار حسین کاشی یکی از راهزنان و یاغیان دوره رضاخان بوده و هنوز آثار گلوله‌های توپ در نبرد نیروهای دولتی و نیروهای سردار حسین کاشی در این قلعه بر جای مانده است.
درمحوطه قلعه نهرآبی و استخری، سفره‌ای توسط خانمهای میزبان برنامه چیده شده که ما را پذیرا شد وآتش افروخته میزبان وهمراهان او خستگی ما را بدرکرد و ما با خوردن شام لذیذ شکوه کویر را نظاره‌گر شدیم. این آسودگی خیال را مرهون خانمهای میزبان برنامه بودیم که زحمات زیادی را تحمل کرده بودند. آخرین ساعات برنامه باز با آوازهای ترکی آقای آپرا در هم آمیخت و دوستان ما را سر ذوق وشوق آورد. توضیحات آقای صولتیان در مورد گویش محلی که به فارسی اصیل یا همان فارسی دری معروف است تا ساعت 12شب ادامه داشت.
کویرها، جاذبه خاص خود را دارند واین مناطق بی روح که معیارهای انسانی را به تمسخر گرفته‌اند، اثرعظیمی بر مشاهدات و تفکرات می‌گذارند. دنیایی که ما در جستجویش بودیم به سان ستاره‌ای تنها، بی‌حرکت و رها از هرگونه مسائل گذرا، فراسوی مرگ و زندگی قرار دارند. برای کسانی که با او بیگانه‌اند مفهومی جز بیم و هراس ندارد و در قلب کسی که با زیباییها و هراسهایش آشنا شده، شوق غیرقابل تسکین برای بازگشت دوباره جا داده است. کویر، کسی را که یک بار گرفتار افسونش شده باشد رها نمی‌کند.
کویر هرچند در سکوت وبرهوت خود اسرار بسیاری را پنهان نموده و بسیاری از وقایع تلخ و شیرین تاریخ این سرزمین را در دل خود جای داده است اما هنوز هم با پیشرفتهای سریع جهان ، صدای زنگ اشتران و آرامش خاطر خستگانی که در پناه آب انباری و یا کاروانسرایی اتراق نموده‌اند در جای جای کویر مترنم است. (حسین نقدی بادی، مولف کتاب یادمان کویر بادرود)
در کویر بیرون از دیوار خانه، پشت حصار ده، دیگر، هیچ نیست. صحرای بی‌کرانه‌ عدم است؛ خوابگاه مرگ و جولانگاه هول، راه ، تنها به سوی آسمان باز است !…
آسمان، کشور سبز آرزوها، چشمه‌ مواج و زلال نوازشها، امیدها و …..انتظار! انتظار ! …سرزمین آزادی، نجات، جایگاه بودن و زیستن، آغوش خوشبختی، نزهتگه ارواح پاک، فرشتگان معصوم ، میعادگاه انسانهای خوب؛ از آن پس که از این زندان خاکی و زندگی رنج و بند و شکنجه گاه و درد، با دستهای مهربان مرگ ، نجات یابند.
شب کویر، این موجود زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی‌شناسند. آنچه می‌شناسند شب دیگری است، شبی است که از بامداد آغاز می‌شود شب کویر به وصف نمی‌آید.
آرامش شب که بی‌درنگ با غروب فرا می‌رسد ـ آرامشی که در شهر از نیمه شب، درهم ریخته و شکسته می‌آید و پریشان و ناپایدار ـ روز زشت و بی‌رحم و گذران و خفه کویر می‌میرد و نسیم سرد و دل‌انگیز غروب ، آغاز شب را خبر می‌دهد.
صبح زود با صدای صلاه آقای فروزاد همه بیدار شدیم و بعد از نماز صبح و خوردن صبحانه گشت وگذاری در درون قلعه داشتیم و دوباره سوار بر ماشینها شدیم و 9صبح جمعه به تپه‌های شنی کویر رسیدیم.
آنچه در کویر زیبا می‌روید، خیال است ! این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می‌کند. می‌بالد و گل می‌افشاند و گلهای خیال ! گلهایی همچون قاصدک، آبی و سبز و کبود و عسلی، هر یک به رنگ آفریدگارش، به رنگ انسان خیال‌پرداز و نیز به رنگ آنچه که قاصدک به سویش پر می‌کشد و به رویش می‌نشیند. کویر انتهای زمین است؛ پایان سرزمین حیات. در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم؛ در کویر خدا حضور دارد.
دوستان با علاقه خاصی کفشها را از پا درآورده و بر روی ماسه‌ها قدم گذاشتند، همان ذات طبیعی کودکانه که آن را در درون خود پنهان نموده‌ایم. سختی راه رفتن برروی تپه‌های شنی مرا یاد مردمان کویر انداخت که چگونه در این مسیر بی‌هیچ گله وشکایتی رفت و آمد می‌کنند و ما غرق در خودخواهیهای ماشینی هرروزه سرزمین خود را به سوی کویری شدن بیشتر، هدایت می‌کنیم. تنها حصار دور کویر، تاغهای گز و نیهای کویر می‌باشند که ملتمسانه شنهای روان را از پیشروی باز می‌دارند اما چه تلاش سختی است.
تاساعت 10 و 30 دقیقه در کویر پیاده‌روی کرده و با دیدن کاروان شترهای بی‌ساربان و بچه‌شتر‌ها با نفر‌برهای بیابانی که در صبر و طاقت زبانزد هستند، خداحافظی کرده وسواربر ماشین به امامزاده آقا علی عباس برگشتیم.
نوبت به بازدید از دیگر شگفتی محل، به نام رودخانه خشک رسیده بود. وقتی برای اولین بار به این آبراهه خشک می‌نگری، خروجی قضیه را متصور می‌شوی که با چه شتابی رگبارها وسیلابهای کویر، خراشی عمیق در چهره صاف کویر می‌گذارند تا دره‌هایی به ارتفاع حدوداً 100متری به وجود آید که فرسایش یافته و چهره‌ای نو در این منطقه بگیرد. صعود از دیواره‌های طرفین رودخانه توسط بعضی از اعضا گروه ما را تا ساعت یک به خود سرگرم کرد.
پس از بازدید رودخانه خشک در مسیر کنار نهرآبی، سفره ناهار با لوبیا پلوی خوشمزه میزبان وسبزیهای لطیف باغچه آقای محمودی به ما انرژی بخشید.
نوبتی هم باشد نوبت بازدید از نگین کویر یعنی روستای ابیانه بود که با همراهی آقای صولتیان و توضیحات وی، به روستای دیرینه و سنتی که به ماسوله کویر مشهور است، رفتیم. ویژگیهای منحصربه فرد آن به اعتبار معماری بومی و بناهای تاریخی پرتنوعش از روستاهای استثنایی ایران است. درباغهای مصفای زردآلو، گردو و....گشتیم و ساعت 17 و 30 دقیقه به بادرود رفتیم.
جناب محمودی ما را میهمان شام آخر کردند. آش محلی خانم محمودیان وخانم صولتیان که خیلی خوشمزه و در اجاقهای گلی پخته شده بود، بر روی سکوی خانه‌باغ آقای محمودی به همراه چای خیلی چسبید. میزبانان وسایل را چنان جور کرده بودند که انگار فضای خانه خودمان است. آقای صولتیان بر روی صفحه سنگی اجاق که از کویر به یادگار آورده بود با دمبه گوسفند، نیمرو درست می‌کرد که مزه آن هنوز هم زیر زبانم است و املتهای خانمهای میزبان سبب دلبستگی بیشتر ما به مردمان این منطقه و ایمان به خلوص و میهمان‌نوازی کویریان شده بود که یکی دیگر از روابط انسانی ناگسستنی را رقم زد.
ما شب به یاد ماندنی را در خانه آقای محمودیان به صبح رساندیم و با بدرقه آقایان صولتیان و محمودی به سمت زنجان رهسپار شدیم وساعت 13 و 30 دقیقه دقیقه به شهرمان رسیدیم.
در آخر ذکر این مطلب را ادای وظیفه می‌دانم که از تک‌تک آقایان عباس صولتیان،عباس علی اعرابی،احمد فروزاد، مجتبی اکبری وآقای محمودی، همسر و خانواده آقایان وتنی چند از خانمهای ورزشکار که نام آنها را در ذهن ندارم، یادآوری کنم که در این برنامه چنان محبتی در حق گروه میهمان کردند که بر دلهای ما اثری ماندگار حکاکی کرد. زنده‌باد مردان وزنان شیر پاک خورده دیار کویر که رسم انسان‌دوستی و میهمان‌نوازی را در دل برهوت کویر آموزش می‌دهند وتدریس میزبانی می‌کنند.
احسان هنری نیست به امید تلافی، نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید.